جدول جو
جدول جو

معنی پوست فروش - جستجوی لغت در جدول جو

پوست فروش
فروشندۀ پوست، کسی که پوست های دباغی شدۀ حیوانات را می فروشد
تصویری از پوست فروش
تصویر پوست فروش
فرهنگ فارسی عمید
پوست فروش
(اَ سَن ن)
آن که پوست فروشد. جلّودی، فرّاء، صرّام
لغت نامه دهخدا
پوست فروش
آنکه پوست فروشد فراء، پوست پیرا چرمگر صرام
تصویری از پوست فروش
تصویر پوست فروش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوشت فروش
تصویر گوشت فروش
کسی که گوشت گاو و گوسفند می فروشد، قصاب
فرهنگ فارسی عمید
کسی که کالایی روی دست می گیرد و در کوچه و بازار برای فروش می گرداند، کنایه از فروشندۀ دوره گردی که برای فروختن اجناس خود جای خاصی ندارد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ هََ)
آنکه پوستین فروشد. آنکه تجارت پوستین کند. فرّاء. واتگر
لغت نامه دهخدا
(چَ نَ زَ دَ / دِ)
که گوشت فروشد. قصاب. (ناظم الاطباء). لحّام. (ملخص اللّغات حسن خطیب کرمانی) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
گدای بینوا و عاشق، (آنندراج) :
پوست پوشش نافه در صحرای چین
چشم آهو مردم صحرانشین،
زلالی،
بس که معنی ز لفظ دزدیدی
پوست پوش از غم تو گشت کباب،
نظام دست غیبی
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
دست فروشنده. چرچی. پیله ور. آنکه کالا را به دست گرفته در کوچه و بازار بفروشد. (آنندراج). خرده فروش و پیله وری که متاع خود را به هر قدری که مشتری بخواهد اگرچه خیلی کم باشد بفروشد. (ناظم الاطباء). آنکه پاره ای کالاها بر دست در کویها و بازارها فروشد. آنکه چیزها از قبیل حوله و دستمال و جز آن بر دست گرفته و در شهر گردد تا آنها را بفروش رساند. آنکه حوله و دستمال و امثال آن برای فروش در دست دارد و دوره گردی کند. دوره گردی که حوله و دستمال و امثال آن فروشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). دوره گرد. خرده فروش:
زهی ز بحر کف کافیت ید بیضا
یکی ز دست فروشان حسن تو موسی.
مخلص کاشی (از آنندراج).
متاع دست فروشان این دیار گل است
بساط عیش بیارا که وقت سامانست.
دانش (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
شغل و عمل پوست فروش، جایی که پوست فروشنددکانی که در آن پوست فروشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پست فروش
تصویر پست فروش
آنکه پست می فروشد آرد فروش سواق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوستین فروش
تصویر پوستین فروش
آنکه پوستین فروشدفراءواتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشت فروش
تصویر گوشت فروش
آنکه گوشت فروشد قصاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست فروش
تصویر دست فروش
پیله ور، آنکه کالا را به دست گرفته در کوچه و بازار بفروشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوست پوش
تصویر پوست پوش
گدای بینوا، عاشق
فرهنگ لغت هوشیار
خرده فروش، دوره گرد، طواف
فرهنگ واژه مترادف متضاد